برای بزرگ تر دیدن عکس ها ، تا آن جایی که نیاز است ،کلید های (ctrl) و (+) را فشار دهید
اگه خاطره ای هم از مراسم دارید، لطفا در نظرات بنویسید
با تشکر از عکاس های عزیز و عرفان آقا فرهادی
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
چِدِه؟ دندهات میخارد؟! بِچه نبینم اینجا! نه تو جدا فکر کردی خیلی خبی؟!؟
بودوز!(1)
بودوز!(2)
سینوس زاویهای که گردن آ. صالحی با افق میسازد را محاسبه کنید. 2 نمره
این گروه خشن... جدا این عکس جا داره به عنوان پوستر یه فیلم به کار برده بشه
در عکس زیر سه پتو، دو کتاب، یک کاغذ زیر کتاب، دو متکا( بالشت)، یک صندلی، یک میز، دو لولهی آب، سه خط کش، یک خودکار، دو کاتر( تیغ موکت بری)،
سه قطعه کاشی مقوایی، یک جامدادی، یک لنگ کفش، یک فرش احتمالا ماشینی، حدود دو متر مربع مقوا و دو نیم نفر آدم مشاهده میکنید.
هیس! مجمعیها در حال کارند!
معین! به خودت جرئت بده! از حقیقت رو نگردون... دو سال از تا کوچکتره ولی با واقعیت روبرو میشه!
هعععی...!(1) خیمه، مکتب، شهر...
نگاه خیرهی اولیس...
- اجازه هست؟ - اجازهی مام دستی شوماس حجآقا
رنگ جلد تکنوپولی با نور فلش چقدر با واقعیت فرق داره... :|
عکس تکی!
داداش شرح چیو من بگم الآن! دو نفر خیره تو دوربین نگاه میکنن (1)
داداش شرح چیو من بگم الآن! دو نفر خیره تو دوربین نگاه میکنن (2)
خاله! خاله! ماچ!
شیرکاکائوی اتاق شام فراموش نشه خواهشا...
ایستگاه عوارضی
سرباز از جنگ بازگشته و موسیقیدان منزوی در یک نما...
بِهترین!
قصهی ما به سر رسید، این سِن به جایی نرسید...
چهرهی شیرزادی :|
همه چیز از این اتاق شروع میشه...
یکی بزنه زیر گوشش از خواب و خیال درآد!
داداش شرح چیو من بگم الآن! دو نفر خیره تو دوربین نگاه میکنن (3)
عکس تکی با ماه
راستش را بگو چند لیوان شیر کاکائو خوردی؟!
یعنی چی اینطوری ترسوندتتش؟
سیر تکامل لبخند از راست به چپ!
:|
پلنگ جویبار...
این از اون عکساییه که دو تا عکاس دارن میگیرن؛ ملت گیج میشن به کدوم نگاه کنن!
خسته م، می فهمی؟
خسته م، می فهمی؟
خسته م، می فهمی؟
حالا چد هه؟!
زاغکی قالب شکلاتی دید
بر دهان گرفت ولی نپرید
خیلی حال داره اون بالا راه رفتن
سلفی نوین - البته با این زوری که آقای مجیدی میزنند، انتظار برگشت پوش سر جاش را نباید داشت!
دوباره بعد از سه سال
دوباره بعد از سه سال
عکس با وارث سپاه عمار
نگاه خوف!
کنکوری اون موقع بدبخت!
این اون چیزیه که من میخوام!
کجایند مردان بی ادعا؟ @هاشم زندانی (با پس زمینه ی روشن)
کجایند مردان بی ادعا؟ @هاشم زندانی (با پس زمینه ی تاریک)
آقای پستهای!
نگاه خوف!
نه جدا خیال کردی من میزارم این پخش شه...!
اگه شما هم تونستید این کار را بکنید
چه خاله های مهربونی!
رئیس...! حتی وقتی نیست!!
یه جوری دقیق عمل میکنه، انگار میخواد اتم بشکافه!
از نمایشگاه امسال جز متفکرین بازدید نکردند!
پخش سرود ملی!
حالا چه گلی به سرمون بیگیریم!
حمله ی هر ساله ی طالبان به مهد کودک!
(طالبان = دو طالبی)
تیارت!
نگاه خوف!
حالت همیشگی!
SMMZ!
:|
باز هم SMMZ!
انصافا این فَرَح و شادی که تو این عکس هستا...!
پازل!
یک SMMZ دیگه!
نمی دونم چرا این عکس منا یاد الویه پا شکیب انداخت! (به به)
برادران مدنی همیشه در اوج
برادران مدنی همیشه در اوج
اصلا حرفی دیگه نمیمونه... به کمال رسیدیم.
ما بیشتر!
خماری...
آیا چیز دیگهای هم هست که بتونه اینطوری آ. فولادگر رو بترسونه؟!
اوا خاک تو سرم!!
استفاده ی ابزاری عکاسان از بقیه
نچ نچ نچ! ریاس که میباره از این عکس...
سیر تدریجی در هر سخنرانی!
اتاق تدوین! در حال مشاهدهی راف کاتهای قافله...
خستهان میفهمی! خسته!!

جوری که این حسن فصیحی در دوغ رو میبنده... هالک هم نمیتونه بازش کنه.
تعجب اصلی از پشتموی آ. مهوش محمدیه!
هععععی...!
تیارت!
دیگه خیلی تیارت!! اصلا جکیه برای خودش این عکس..!
شکیب کیس عامو!
کوره کاشی سازی!
کوره دستبند پزی!
کورهی تولید تابلو!
کورهی سن!
کوره همه چی!
کورهی لوله کشی!
آخه جوراب پوشیدن هم عکس گرفتن داره؟ (شاید هم توجه عکاسان به پای آقای شکیب و یادآوری الویه پا شکیب هست!)
بوی چرمها دوباره زد زیر دماغم!
ما مخلص رییس هم هستیم!
نگاه شیرزادی!
با ما اوج بگیرید!
این همه میرن تو دانشگاه مهندسی می خونند و بعد هم ...!
برو بچه، برو با بزرگترت بیا !
ریلی؟
همچنان خمار...
ما مخلص دوربین دارها هم هستیم!
اخلاص آقای بدیعی در عکس هم اثر گذاشته!
فوراِوِر خمار...
خسته س، می فهمی؟!
ریز می بینمت!
:|
کی دوربینو داده دست گروه لطفی!
نکن بِچِه!
کی دوربینو داده دست گروه لطفی!
حالا من یه چیزی میگم جلو دوربین ضایعم نکنین!
بهترین!
این مال اتاق شامه،بیشتر بریز، اونا مال پارکینگه، کمتر بیریز!
به به
تو رو خدا یکی منو از دست این غول برره نجات بده!
بچای تیارت!
شکیب بادی!
شیر کاکائو بچه گروهیامس، دارم براشون می برم!
سو استفاده ی اتاق شامی ها از موقعییت شون
دوست هاتون را می تونید تو سه وقت بشناسید: در سفر، تو سختی ها، موقع تقسیم ته دیگ
ته دیگ زیاده؛ آروم بخور، تو گلوت گیر می کنه آ !
من و دوغ ها، همین الآن بهویی
یه موقعهایی هم، میزنه به سر آدم دیگه... کاریش نمیشه کرد! پیش میاد اشکالی نداره!
کنکوری های اون موقع بدبخت در لحظه خوشحال!
داش من! هر کی میخوای بگو تا خط خطیش کنم.
ما مخلصی رییس هم هستیم!
نگاه خیرهی او نیس!
مرید و مراد!
خستهاس میفهمی خسته!
این معین رو یکی از تو کادر بندازه بیرون!
پسر حج محسن، کسوت حج محسن!
نشریه و حال عرفانی بچا!
خدایی! کدخدایی!( بر وزن باند! جیمز باند!)
جمع بزرگان!
واگیر داره! اینم از اشکان! این هم از دست رفت...
کجایند مردان بی ادعا؟ _ @پدرام پربها _
به چالش کشیده شدن!
فور اِوِر رئیس!
دیگه هییشکی نیمیتوند اینطوری گند بِزِنِد!
کجایند مردان بی ادعا؟! _ اتاق شامی ها یاد بگیرید _
یک ساعت تفکر برتر از هفتاد سال عبادت بی تفکر هست!
باز هم ته دیگ!
نگاه شیرزادی!! و آقای پستهای که خودشون رو از اون دام بیرون کشیدن!
پرینتر پورتابل و در همه ابعاد! _ما مخلص آقای صفایی هم هستیم!_
خواهشا دیگه هر کاری میکنید تا فیها خالدونتون رو که نباید تو عکس نشون بدین!
SMMZ!
SMMZ
این عکس الآن میشه یه چیزی تو مایههای آینه های تو اتاق پرو!
خسته س، می فهمی؟!
ویرانگی...
سقف آسمان!
وانتی آقای پستهای!
خبه الآن؟
کلهات رو بپا!
مسئولین حال و آینده!
ای بابا
کلهات رو بیار ببینم!
پازل!
صندلی سخنرانی!
5 تفاوت این عکس و بالاییش رو بیابید!
تبلیغ ممنوع!
یکی منو از دست این غول برره نجات بده (2)
بالاخره!

باز هم تفکر، همیشه تفکر، همه جا تفکر!

به به!
باز هم تفکر، همیشه تفکر، همه جا تفکر!

خخخ!
SMMZ های دو!